آنسهآنسه، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره

هدیه الهی (آنسه)

دومین هدیه الهی(سلما خانم) دو سه روز دیگه بدستمون میرسه

سلام امروز دوشنبه 18 خرداد 1394 بابا تهرانه و مامان و آنسه خانم همدان هستن و به امید خدا منم فردا میرم همدان.اما آنسه خانم ان شاالله بزودی(ظاهرا پنج شنبه 21 خرداد) خداوند هدیه الهی دیگری رو به ما عنایت میکنه که همون خوار جون شماست(چون شما همش میگی خواهر جونم)اسم این هدیه الهی قراره سلما خانم باش. آنسه خانم شما چند ماهه گیر دادی برای خواهر جونم لندو بخریم و هروقت با هرکی مخصوصا عمو حرف میزندی گیر میدی که لندو چی شد خلاصه این موضوع کلی باعث خنده همه شده.بالاخره لندو رو روز شنبه باهم رفتیم و خریدیم و شما که چند روز رفتید خونه بابایی لندو رو هم با خودت بردی بابا و مامان و آنسه دعا میکنن ان شاالله سلما خانم بسلامتی و مبارکی و خیریت پای...
18 خرداد 1394

عید غدیر خم

سلام آنسه خانم امروز بیستم مهر ماه 93 و شب عید غدیره و ما همدانیم وانشاالله فردا میخوایم بریم تهران چون بابا کار داره توام اصلا دوست نداری بریم تهران آخه اینجا با عمو و دایی خاله ها(زن دایی و زن عمو) و مامان جونی و بابایی و مامانی و... مشغولی شما چندروزیه سرماخوردی و دیروز بردیمت دکتر و بت شربت داد مامانم سرماخورده و امروز بردیمش دکتر!!الان که دارم اینو مینویسم شما نشستی روی کابینت و مامان جونی داره ظرف میشوره و بت گفت مواظب باش نیافتی تا من بیام.ظهرم نخوابیدی و شلوغ کردی الان دیگه حال و انرژی نداری!گشنتم بود باهم نون ماس خوردیم . الانم داری با عمو کیک درست میکنید!وبا هم عهدکردید وقتی بزرگ شدی با عمو شیرینی فروشی باز کنید،به هم دستم...
20 مهر 1393

جشن تولد دوسالگی

سلام آنسه خانم امروز پنجشنبه 28 آذر نود و دو و شما سرماخوردی و حالت زیاد خوب نیست البته از دیروز خیلی بهتری و مشغول درمان با استامینوفن و شربت سوسپانسیون و... هستی دیروز قم بودیم که شما چون تب داشتی بردیمت دکتر حرم و این داروهارو بت داد راستی دیروز ضریح رو زیارت کردی و بوسیدیش. هفته پیش تولد دوسالگی شما بود که مارفتیم همدان و تولد نسبتا باشکوهی برات گرفتیم حدود سی و سه نفر مهمون داشتیم و شام به ملت مرغ دادیم به همراه سالاد کرفس و سالاد معمولی کاهو و سوپ و... کیک تولدت هم بره ناقلا بود کلی ام برات کادو آورد که جهت اطلاع کادوهات به به این شرح بود.خرگوشی که رقص کمر داره،عروسک نارنجی،هلکوپتر کنترلی،قوری و فنجان اسباب بازی،عروسک سیاه،کالسکه س...
29 آذر 1392

بعداز مدت طولانی بازم نوشتیم

سلام بابایی امروز 20 تیر ماه سال 92 و دوم ماه رمضانه و الان شما خواب تشریف دارید و به این دلیل من فرصت نوشتن پیدا کردم!دراین مدتم که ننوشتیم دلیل اصلیش خوده شما بودی که یا نمیذاشتی بنویسیم یا درگیر کارای شما بودیم!الان شما حدود یک سال و شش ماهته و در این مدت که ننوشتیم شما پیشرفتهای زیادی مانند راه رفتن و حرف زدن البته درحد کلمه و.. داشتی(کلماتی که بیشتر میگی:بابا،مامابه معنی مامان،نی نی،دوبه معنی دوغ،آب ،اینا به معنی ازینها،بل به معنی بله،نه و...)که البته بیشتر کلمات را مخفف میگی!علاقه زیاد شما به نی نیه و یه عروسک صورتی رنگ همیشه باهاته و بیرون که میریم فقط دنبال بچه ها هستی و نی نی نی نی میکنی و ما از کمر میافتیم که مواظبت باشیم یا به راه...
20 تير 1392

حئو

ذذذذذذذذذذذذذذذذذذذذذذذذذذذذذذذذذذذذذذذذذذذذذذذذذذذ                                  ونئئرف5یبی ن تدنت
23 خرداد 1392

روز مادر

سلام عزیزم امروز 23 اردیبهشت نود و یک و روز دولد حضرت فاطمه(س)و روز مادر بود و همچنین شما امروز در پنج ماهگی اولین وز مادر رو تجبه کردی
24 ارديبهشت 1391

اولین سال نو آنسه کوچولو

سلام خانم کوچولو امروز شانزدهم فروردین سال ٩١ شمسیه و شما حدود ٣ ماه و ٢٣ روز داری در این مدت که ننوشتیم شما اومدی تهران و بعد از یک ماه دوباره برای تعطیلات عید رفتیم همدان. سال تحویل امسال حدود ساعت هشت و چهل پنج دقیقه صبح بود اما این سال تحویل و این سفره هفت سین برای ما چیز دیگری بود و با وجود اینکه مثل همیشه جای خیلی ها خالی بود اما شما عزیزم به جمع ما پیوسته بودی و اولین سال تحویل زندگیت رو تجربه کردی.آنسه بابا سال تحویل لحظه خاصیه، چرا نمیدونم!؟ لحظه ای که تلوزیون میگه آغاز سال هزار سیصد و... به آدم یه حال خاصی دست میده و انگار برای لحظه ای خیلی خیلی کوتاه سالهای پشت سر گذاشته رو مثل یک فیلم میبینه و یاد همه روزهای تلخ و شیر...
17 فروردين 1391