آنسهآنسه، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

هدیه الهی (آنسه)

دل بابا برای آنسه بابا تنگ شده

سلام عزیزم  امروز شنبه هشتم بهمن سال نوده الان حدود ١٢ روزی میشه که من تهرانم و شما و مامان همدانید و حسابی حوصلم سر رفته دلمم تنگ شده اما شرایط ویژه ای چون کارای شرکت زیاد شده و منم تنهام چون عمو نصرا... درگیر یه پروژه تو اصفهانه و کارا و پروژه های تهران مونده برای من و یکی دیگه از همکارامونم رفته مشهد و بعدشم غیب شده   بنابراین من مشغول جمع و جور کردن کارام که انشاالله بعد از سبک شدن کارهاو امدن همکارمون بیام همدان و به امید خدا ایندفعه باهم بیایم تهران.راستی عمونصرا.. صمیمی ترین دوست باباست و حدود پانزده سال پیش شب عید غدیر خم مطابق دستورات و عقودو سنتهای شرعی باهم عهد اخوت بستیم و برادر شدیم و حدود هش...
8 بهمن 1390

حرفهای نیمه خصوصی باباوآنسه

سلام عزیزم امروز پانزدهم دی ماه نود و شبه جمعس شما خانم کوچولو(البته انشاالله وقتی اینو میخونی دیگه کوچولو نیستی و برای خودت خانمی شدی)حدود ٢٢ روزته تو این مدت نسبت به روزه اول فرقهایی کردی و حسابی آرامش همه خانواده رو بهم زدی و خستگی و فشارهای عصبی و کم خوابی باعث شده همه نیاز به یک بازسازی روحی جسمی حسابی پیدا کنند من چند روزه تهرانم و شما و مامان همدانید دلمم براتون تنگ شده.اما خوب چه میشه کرد بالاخره این خانم کوچولوی ما خرج داره دیگه.نمیدونم تو ام دلت برا من تنک شده یا نه و لی میگن این دوشب نخوابیدی منم گفتم شاید بهونه باباتو میگیری عزیزم این مدت خیلی چیزا فهمیدم که تا قبل از تولد تو و این دوریها برام قابل درک نبود که بخاطرش خدا رو...
15 دی 1390

شناسنامه

سلام امروز یعنی دوشنبه 28 آدر نود بعداز تست تیرویید با عمو امیر والبته با وانت! رفتم ثبت احوال و شناسنامه شما رو گرفتیم و با یک جعبه شیرینی اومدیم خونه، بنابراین از امروز شما رسما به عنوان یک فرد شناسنامه دار و جزء آمار به حساب می آیید.
5 دی 1390

هدیه الهی به دستمون رسید

سلام سه  روز پیش یعنی 23 آذرماه نود حدود ساعت هفت و هشت شب آنسه خانم شما به دنیااومدی و انتظار دیدنش به سر رسیدو ماشاالله سالم وسرحال بودی.امروز شما سه روزته و این سه روز همه خانواده رو اسیر خودت کردی و همه مشغول رسیدگی به شما و کارهای مربوط به شما و تولد شماهستندتو این سه روز به میزان لازم گریه کردی و همین باعث شد دوبار ببریمت دکتر اما هردوبارم دکتر گفت چیزیش نیست. الان ساعت چهارو ماهنوز ناهارنخوردیم چون مشغول امور شما بودیم!! فعلا برم ناهار تا بعد خدانگهدار
26 آذر 1390

فسقلی تنبل خودم

سلام عزیزم  امروز ١٨ آذر ماه  من دیگه خیلی وقت که منتظرت هستم دیگه نمیتونم دوریت رو تحمل کنم  دلم میخواد  زودتر بغلت کنم. نه فکر کنی من فقط منتظرم نبابا همه ایران می پرسن که کی به دنیا می یای یه جا خوندم که هر وقت دلت بخواد میای میشه لطفا زودتر دلت بخواد خیلی وقته که شبا درست نخوابدم میگن بعدا هم نمیتونم مچیم وا... فردا باز میخوام برم دکتر ببینم چی میگه البته اگه امشب نیای عزیزم     ...
18 آذر 1390

اولین خرید برای آنسه خانم

سلام امروز جمعه بیست و نهم مهرماهه نوده و انشاالله شما حدود یک ماه و نیمه دیگه به دنیا میآیی.از دیروز مامان و بابای مامان اومدن تهران برای خرید ملزومات مورد نیاز شما قبل از ادامه این مبحث بگم که شما ازطرف مامان یه مامان بزرگ و بابایزرگ داری و یه دایی امین و از طرف بابا یه مامان بزرگ و یه عمو امیر و نه عمه داری و نه خاله و اینکه بابای باباوقتی که بابا خیلی کوچیک بوده شهید شده و رفته پیشه خدا. خوب میگفتم رفتیم خرید دیروز عبدل آباد . امروزخیابان بهار و دلاوران بابا و مامانه مامان کلی وسیله برات خریدن که مهمترینش کالسکه و صندلی ماشینی و ... بود که امروز بعد کلی گشتن خریدیم.برای تخت و کمدم رفتیم که قرار شد انشاالله همدان بخریم.اما از همه چیز ...
10 آذر 1390

کمتر از انگشتان یک دست تا تولد آنسه

سلام عزیزم امشب شبه جمعه ١٠ آذر سال ٩٠ هجری شمسی و ٥ محرم سال ١٤٣٣ هجری قمریه ،دخترم اینروزا ایام سوگواریه شهادت امام حسین و اصحابشه و همه جا سیاه پوش شده فرداهم روزه شیرخوارگان حسینیه و این روز رو به نام و یاد و احترام شش ماهه امام حسین که روزه عاشورا شهید شده نام گذاری کردن در این شب عزیز و حسینی از خدا میخوام شما در لحظه لحظه عمرت حسینی باشی و الگو و راهنمات رو مادر بزرگوار شهید نینوا خانم فاطمه زهرا قرار بده.شما قراره انشاالله تا دو سه روز دیگه به دنیا بیایی ،تقارن تولد شما با این ایام رو به فال نیک میگیریم که انشاالله نسل در نسل ما محب و مانوس با فاطمه و علی و فرزندان این دوبزرگوارباشند. آنسه خانم شما و مامان همدانید و ...
10 آذر 1390

کم کم داریم به تولدت نزدیک میشیم

سلام عزیزم امشب شبه یکشنبه ٢٢ آبان سال نوده و قراره انشاالله فردا بریم همدان که کم کم محیای بدنیا اومدن شما بشیم.البته مامان میمونه همدان و من به امید خدا بعد یک هفته برمیگردم تهران طبق پیشبینی پزشک شما حدود دهه دوم آذر رسما وارد دنیای ما میشی و انشاالله برکت و شادی و عشق رو برامون چندبرابر میکنی. آنسه بابا،راستش رو بخوای امشب دلم گرفته چرا نمیدونم شاید دلیلش این تحول شیرینیه که قراره انشاالله به زودی تو زندگیمون بیافته و باعث شده احساس این تحول کمی روحم رو سیقل بده و به خدا نزدیکترم کنه. به هرحال امیدوارم خداوند بسلامتی و مبارکی و بوقتش این هدیه الهی رو به دستمون برسونه و توان امانتداری و شکر این نعمت بزرگ رو به...
21 آبان 1390

کاردستی های کشف شهودی مامان

سلام عزیزم مامان جون امروز  بافتن ژاکتت تموم شد به نظر بابا کوچلو واست اما من میدونم اندازت میشه  تازه برات یه تشکم دوختم که روش یه جوجه که تازه از تخم در اومده تیکه دوزی کردم سخت بود چون تا حالا این کارو نکرده بودم اما ای خوب شد امیدوارم روش که می خوابی خواب های خوب ببینی قربونت  الان که من دارم اینارو مینوسم باباجونت یه پتو به خودش پیچیده تا گرم شه اخه امسال خیلی هوا زود سرد شده عزیزم دیروز دکتر بودم گفت ماشاا... رشید شدی حالت خوبه خوبه وبه زودی می یای بغل مامان وبابا انشا ا... می بوسمت عزیزم ...
5 آبان 1390