آنسهآنسه، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره

هدیه الهی (آنسه)

حرفهای نیمه خصوصی باباوآنسه

1390/10/15 18:52
نویسنده : مامان و بابا
279 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزم امروز پانزدهم دی ماه نود و شبه جمعس شما خانم کوچولو(البته انشاالله وقتی اینو میخونی دیگه کوچولو نیستی و برای خودت خانمی شدی)حدود ٢٢ روزته تو این مدت نسبت به روزه اول فرقهایی کردی و حسابی آرامش همه خانواده رو بهم زدی و خستگی و فشارهای عصبی و کم خوابی باعث شده همه نیاز به یک بازسازی روحی جسمی حسابی پیدا کنند

من چند روزه تهرانم و شما و مامان همدانید دلمم براتون تنگ شده.اما خوب چه میشه کرد بالاخره این خانم کوچولوی ما خرج داره دیگه.نمیدونم تو ام دلت برا من تنک شده یا نه و لی میگن این دوشب نخوابیدی منم گفتم شاید بهونه باباتو میگیری چشمک

عزیزم این مدت خیلی چیزا فهمیدم که تا قبل از تولد تو و این دوریها برام قابل درک نبود که بخاطرش خدا رو شکر میکنم که علاوه بر این هدیه الهی که شما باشی قدرت درک چیزایی رو بهم داد که قبلش حتی بهش فکرم نکرده بودم.خلاصه اینروزا حال خاصی دارم و از خدا میخوام تا آخرین لحظه زندگیم این حال رو ازم نگیره و حال بیشتر و بهتری بهم بده.حتما از خودت میپرسی چه حالی؟اما عزیزم اینجا جاش نیست ولی اگر زنده بودم حتما به وقتش برات میگم.البته عزیزم این چیزا رو معمولا جایی مینویسم و بعد از یه مدتی هم برای اینکه کسی نخونتشون از بین میبرمشون ولی سعی میکنم از این به بعد اینکارو نکنم که شاید یه روز اینا بدستت برسه و دل نوشته های بابا رو بخونی.

این مطلب رو بذار به حساب اولین حرفهای خصوصی(البته نیمچه خصوصی) علی بابا و آنسه باباچشمک

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)